خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن

تقدیم به تمام عاشقان

داستان دو برادر مهربان

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.

ببخشیم تا مورد بخشش قرارگیریم.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:52توسط مهران | |

برای خرید شارژآسان ،سریع،وبا تخفیف تلفن همراه خودبه آدرس:http://meh.1000charge.com مراجعه نمایید.

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:35توسط مهران | |

اگه اراده کنیم میتونیم از صخره های دشوار زندگی براحتی عبور کنیم....

درود بر عزم والایتان

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:33توسط مهران | |

از خودم بیزار بودم از عالمو آدم بدم می اومد به همه ناسزا میگفتم وکسی رو بدبخت تر از خودم تصور نمیکردم

همه اش به خودم ایراد میگرفتم که چرا من اینقد بدبختم

یه روز رفتم وایسادم جلوآینه با دقت تمام وجودخودمو بر انداز کردم ببینم مشکل کار کجاست

خواستم به چشام ایراد بگیرم دیدم چشام خیلی زیبان نه ظاهرش بلکه دیدش فکر کردم اگه نا بینا بودم چی؟خواستم به دهنم ایراد بگیرم دیدم خیلی زیباست اگه لال بودم چی؟خواستم به گوشم ایراد بگیرم دیدم اگه کر بودم چی؟خواستم به دستو پام ایراد بگیرم دیدم اگه دست و پا نداشتم چی؟و....

به این نتیجه رسیدم که من زیباترین،خوشبخت ترین،موفقترین وسرمایه دارترین بنده خدا در روی زمینم تنها افکار منفی که در خودم به وجود آوردم منو عذاب میده به خودم اومدم که من اشرف مخلوقاتم وارزشم وتوانم خیلی بالاتر از این حرفاس فقط کافی عینک دیدمو عوض کنم ودنیای تاریکی که به خودم ساختم نابودش کنم وافکارمو تغییر بدم یه دنیا با زیباییهایی که داره برا خودم بسازم وتصمیم گرفتم عالی باشم وبعد اون عالیم تحت هر شرایطی عالیم میدونین چرا؟چون هر اتفاقی برام بیفته بدترینشو در نظر می گیرم وبرای اتفاق پیش اومده خدارو شکر میکنم که چقد منو دوست داره واتفاق سخت تر برام نیفتاده پس بیای قدر خودمونو بدونیم وبه جای نابود کردن افکارمون به وسیله امواج منفی اونو سیقل بدیم با امواج مثبت واز این سفر دنیوی نهایت لذت وببریم،دوتا ماشین وباسر نشیناش در نظربگیریم در یک مسیر در حال حرکتن تو یه ماشین سرنشینا همش غر میزنن به مناظر ایراد میگیرن به نحوه زندگیشون ایراد میگیرن وهمش اعصابشون و داغون میکنن وبر عکس در ماشین دیگه همشون به زیبایی مناظر باعشق و علاقه نگاه میکنن وهمش از زیبایی مسیر تعریف میکنن وبرای سلامت رسیدن به مقصد فکر میکنن وخدا رو بخاطر آفریدن این همه زیبایی ستایش میکنن....بلاخره هردو به مقصد میرسن سرنشینای کدوم ماشین از سفرشون لذت بردن؟؟؟؟؟؟؟

امیدوارم ما نیز جزو سر نشینای ماشی دومی باشیم...

افکار دیروزمان امروزمان را ساخته اند وافکار امروزمان فردای مارو خواهند ساخت  پس به آنچه که دوست داریم باشیم فکر کنیم.ماقهرمانان این زندگی هستیم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:2توسط مهران | |

زندگی حقیقت باورهاست،تو هر هدفی به باور برسی به حقیقت تبدیل میشه،پس بیایید تا اهدافمان را باورکنیم وبرارسیدن بهش بجنگیم تا بهش برسیم ،نابرده رنج گنج میسر نمیشود،پنیر مفت فقط تو تله موش پیدامیشه.

شیفتگان پرواز را میلی خزیدن نیست!!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت7:53توسط مهران | |

برای خرید کارت شارژ تلفن همراه خود با تخفیف ویژه به آدرس:http://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید.

+نوشته شده در یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:42توسط مهران | |

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها   که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید   ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم   جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید   که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل   کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر   نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ   متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

+نوشته شده در یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:23توسط مهران | |

برای خرید کارت شارژ تلفن همراه خود با تخفیف ویژه به آدرس:http://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید.

+نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت7:20توسط مهران | |

برای خرید شارژتلفن همراه خود به آدرس:http://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید

+نوشته شده در دو شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:57توسط مهران | |

در کافه ای دو شعبده باز برنامه اجرا می کردند که یکی موفق بود و دیگری طرفدار چندانی نداشت.روزی شعبده باز ناموفق از آن دیگری پرسید درکارت چه رازی است که مردم دوستت دارند و دورت جمع می شوند در حالیکه تو اذعان داری کار من حرفه ای تر و هنری تر از کار توست.شعبده باز موفق جواب داد:از تو سوالی دارم.احساست نسبت به کسانی که شبها دور میزت جمع می شوند و به کارهایت چشم می دوزند چیست؟گفت به آنها احساسی ندارم! فکر می کنم عد های پولدار و بیکار دورم جمع شده اند و من مجبورم برای اینکه پول در بیاورم آنها را بخندانم.
شعبده باز موفق گفت؛اما می دانی احساس من نسبت به تماشاچیان چیست؟دائما به خود می گویم اگر این آدمهای نازنین پولشان را صرف شنیدن مزخرفات! من نمی کردند،چه اتفاقی می افتاد.با این طرز فکر خود را مدیون آنها احساس می کنم و در نتیجه همه شان را دوست دارم و چون این علاقه صمیمانه است،بر دل آنها نیر می نشیند.

مراجعین و به خصوص کسانی را که در رابطه با کار با آنها ارتباط دارید،دوست بدارید که این یکی از رموز موفقیت در کار است.

 

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:44توسط مهران | |

عاجز کدام است؟

دو مرد در شب،راه می سپردند بر جاده ای که از جنگلی تاریک در کوهستانی دوردست می گذشت.
یکی از آنان کور بود و همراهش اورا هدایت می کرد.
درمیان انبوه درختان تاریک دیوی در وسط جاده نمایان شد.کور هیچ نترسید در حالیکه همراهش وحشت زده شده بود! آن وقت کور رفیقش را راهنمایی کرد...
این داستان کوتاه برای ما پیامی دارد.

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:35توسط مهران | |

کلاس فلسفه و توپ گلف
پروفسور فلسفه با در دست داشتن بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟
و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛  سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.
اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشینتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند،مسایل خیلی ساده.
پروفسور ادامه داد: اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.
همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.
اول مواظب توپ های گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند.
 
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟
پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در اون جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست!
 

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:29توسط مهران | |

1-یک فرد موفق اهداف زندگیش را بطور دقیق روی کاغذ می نویسید چرا؟ زیرا اولین قدم برای شروع موفقیت تعیین هدف است. برای کشتی که هدفی نداشته باشد باد موافق و مخالف بی معنی است.

2-یک فرد  موفق برای کار کردن بایستی فرد متعهدی نسبت به اهداف خویش باشد در غیر اینصورت شکست خواهد خورد.

3-یک فردموفق هیچگاه وقت خود را صرف کارهای بی ارزش نمیکند چونبرای رسیدن به هدفش چقدر وقت بیشتری صرف کند موفقیت بیشتری بدست خواهد آورد.

4-یک فردموفق هر روز نسبت به روز گذشته اطلاعاتش را در زمینه کارش بالا میبرد زیرا سرمایه واقعی برای رسیدن به موفقیت اطلاعات است. در موج سوم فقیر کسی است که اطلاعات نداشته باشد.

5- یک فرد موفق سعی میکند روز بروز در رفتار خود تجدید نظر کند چون روزی الگوی یک جامعه بزرگ خواهد بود.

6-یک فردموفق همواره در کار خویش صادق است زیرا همه افراد به نوعی به هم سود میرسانند و جائی برای دروغ نمی ماند.

7-یک فردموفق هرگز واژه ای بنام شکست را در الفبای زندگی خود نمی پذیرد بلکه از شکست بعنوان مقدمه پیروزی یاد میکند.

8- یک فرد موفق هرگز واژه ای بنام شکست را در الفبای زندگی خود نمی پذیرد بلکه از شکست بعنوان مقدمه پیروزی یاد میکند.

  ۹- یک فرد موفق به راحتی به همنوع خود کمک میکند چون آموخته است که در زندگی به هر آنچه بخواهی می رسی، بشرط آنکه دیگران را نیز در تحقق اهدافشان یاری کنی.

 

  ۱۰- یک فرد موفق به عهد خود وفادار است زیرا مدیون است که دیگران را به سود برساند.

 

  11- یک فردموفق براحتی تغییر میکند بدین معنی که اگر همان گونه فکر کند که قبلا فکر میکرده نتیجه جدیدی بدست نخواهد آورد.

 

   13- یک فرد موفق هرگز به کار خود شک نمی کند زیرا هر کس خواسته با این پدیده مواجه شود راهی جز سر تعظیم  پیدا نکرده است.

 

  14- یک فردموفق هرگز از توهین و افترا دیگران دلسرد نمی شود زیرا میداند

 

سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست          قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

 

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:11توسط مهران | |

دیدین روهر محصولی تاریخ تو لید وتاریخ انقضاءمیزنن؟ ای کاش برا ی عشقم تاریخ انقضاءمیزدن تا آدم بودن اون عشقی که خودشوبراش هلاک میکنه تا کی اعتبار داره وکی میخواد تاریخ انقضاءش فرا برسه!!!!

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:2توسط مهران | |

برای خرید کا رت شارژ تلفن همراه خودبه  آدرس http://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید.

+نوشته شده در پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,ساعت10:25توسط مهران | |

.

عید است و دلم خانه ویرانه ، بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه ، بیا
یک ماه تمام مهیمانت بودیم
یک روز به مهمانی این خانه بیا

YasGroup.ir eid fetr 44 گالری تصاویر عید سعید فطر

.

+نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:37توسط مهران | |

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات ماه مبارک رمضان ،فرارسیدن عید سعید فطر بر تمامی مسلمین جهان تبریک و تهنت باد

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات ماه مبارک رمضان ،فرارسیدن عید سعید فطر بر تمامی مسلمین جهان تبریک و تهنیت باد

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات ماه مبارک رمضان ،فرارسیدن عید سعید فطر بر تمامی مسلمین جهان تبریک و تهنت باد

+نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:30توسط مهران | |

 

خوش به حال باد

 

گونه هایت را لمس می کند

و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

کاش مرا باد می آفریدند

تو را برگ درختی خلق می کردند؛

عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

در هم می پیچند و عاشق تر می شوند...

 عکس های زیبای عاشقانه و رمانتیک جدید

+نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:19توسط مهران | |


گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق 

ساکن شود ، بدیدم و مشتاق تر شدم

 عکس های زیبای عاشقانه و رمانتیک جدید

+نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:3توسط مهران | |

سپیده دم اومد و وقت رفتن
حرفی نداریم ما برای گفتن
حرفی که بوده بین ما تموم شد
این جا برام نیست دیگه جای موندن
من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون
میخوام برم نگو که دیوونه ای
برای موندن ندارم بونه ای
 وقت خداحافظیه تو گلوم حلقه زده بقض غریبونه ای
من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون


اوّل آشناییمون یادم میاد یادم میاد
گفتی به من دوست دارم خیلی زیاد خیلی زیاد
 رو سادگی حرف تو باورم شد
تو عاقبت زندگیمو دادی به باد
دادی به باد
من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون
 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:39توسط مهران | |

می‌دونستی‌که ‌خاک فرش منه رفتی نموندی
چرا بخت سپیدو به سیاهی نشوندی؟
....................
می‌دونستی فقط‌تو رو دارم رفتی نموندی
چرا مرغ امیدو ازاین خونه پروندی؟
....................
درویشم و دنیا واسم یه مشت خاکه
همه دارو ندارم فقط‌یک دل‌پاکه

درویشم و دنیا واسم یه مشت خاکه
همه دارو ندارم فقط‌یک دل‌پاکه

می‌دونستی‌که ‌خاک فرش منه رفتی نموندی
چرا بخت سپیدو به سیاهی نشوندی؟
....................
درویش رو هرگلیم پاره شب رو سر میاره
قطره با یه‌دریا براش فرقی نداره



درویش رو هرگلیم پاره شب رو سر میاره
قطره با یه‌دریا براش فرقی نداره
....................
می‌دونستی‌که ‌خاک فرش منه رفتی نموندی
چرا بخت سپیدو به سیاهی نشوندی؟
....................
می‌دونستی فقط‌ تو رو دارم رفتی نموندی
چرا مرغ امیدو ازاین خونه پروندی؟
چرا مرغ امیدو ازاین خونه پروندی؟

+نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:30توسط مهران | |

موی سپید و توی آینه دیدم

آهی بلند از ته دل کشیدم 

تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز 

عقل هی ام زد که خودت رو نباز 

عشق باید پا درمیونی کنه 

تا آدم احساس جوونی کنه 

تا آدم احساس جوونی کنه

رفته بودم تا مثل یک کبوتر

باز کنم تو آسمون بال و پر

دیدم که شوقی ندارم به پرواز

عقل هی ام زد که خودت رو نباز

عشق باید پا درمیونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

رفتم که با شادی و سازش کنم

گلهای گلدونو نوازش کنم

از دل بی حوصله غمگین شدم

تشنه ی دلداری و تسکین شدم

تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز

عقل هی ام زد که خودت رو نباز

عشق باید پا درمیونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

موی سپید و توی آینه دیدم

آهی بلند از ته دل کشیدم

آينه هاي عجيب و غريب و خلاقانه (24 عكس)

تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز

عقل هی ام زد که خودت رو نباز 

عشق باید پا درمیونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

تا آدم احساس جوونی کنه

+نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:16توسط مهران | |

اشک من خودتو نگه دار
نيا پايين منو رسوا مي کني


آخه غم تو ميون جمعي
چرا تنها منو پيدا مي کني

مي شکني منو با نگاهي پيش مردم
آخه اي چشم سياه
خون قلب منو هر شب جاي باده
توي مينا مي کني
خون قلب منو هر شب جاي باده
توي مينا مي کني



مي ريزه رو بالش من
هر شب اين اشکاي لرزون
بي تو من غمگين و تنها
من پريشون دل پريشون

مستي ام رو تا سحر
پيمونه ام مي بينه و بس
غنچه هاي اشکمو
دست غمت مي چينه و بس

اشک من خودتو نگه دار
نيا پايين منو رسوا مي کني



آخه غم تو ميون جمعي
چرا تنها منو پيدا مي کني

+نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:10توسط مهران | |

شب های بی رحم رفتن تو...
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله و دوری عشق

و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:10توسط مهران | |

درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن

سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن

 

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،

تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن

 

به اشتیاق تو غوغاییست در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن

 

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن

 

شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...

اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن

 

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:1توسط مهران | |

گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی

ف.نظری

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:55توسط مهران | |

ظاهرا این هم یک مدل کمک کردن به دیگرانه

 تا همیشه در خاطرات زنده بمونه !!!

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:42توسط مهران | |

بدون شرح:

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:31توسط مهران | |

دریغ خوبی!
یکی از شاگردان مدرسه شیوانا که صاحب همسر و یک پسر و یک دختر بود بر اثر حادثه‌ای از دنیا رفت. شیوانا به شاگردان مدرسه گفت که نیازهای مالی و غذایی خانواده او را تامین کنند و به پسر در مدرسه کاری بدهند تا درآمدی داشته باشد و محتاج دیگران نشود.
مدتی که گذشت. پسر به خاطر رضای همسر جوانش، مادر و خواهرش را با چوب کتک زد و از خانه پدری بیرون انداخت. آن مادر و خواهر سرگردان و آواره به مدرسه شیوانا پناه آوردند. شیوانا وقتی متوجه شد که پسر چنین کاری کرده است او را نزد خود خواند و به او گفت: «تو چرا این زن و دختر بی‌پناه را که مادر و خواهرت هستند کتک زدی و از خانه پدری بیرون کردی؟»


پسر با خیره‌سری و با لحن مسخره گفت: «شما به من گفتید خالق کاینات به کسی بدی نمی‌کند. شما هم که اهل معرفت هستید به کسی بدی نمی‌کنید. پس از سمت شما به آدم‌هایی که بدی کنند آسیبی نمی‌رسد! خوب من هم هوس کرده‌ام بعضی اوقات بدی کنم. چه اشکالی دارد؟»
شیوانا آهی کشید و گفت: «آدم‌های خوب وقتی می‌خواهند بد باشند فقط خوبی‌های خود را دریغ می‌کنند. خالق کاینات هم فقط اگر خوبی‌هایش را از تو دریغ کند مطمئن باش روزگارت سیاه می‌شود. دیگر نیازی به مجازات و بدی نیست! همین امروز از مدرسه بیرون می‌روی و دیگر لازم نیست سر کار برگردی. مبلغی هم که از جانب مدرسه بابت پدرت به شما پرداخت می‌شد از این به بعد فقط در اختیار مادر و خواهرت قرار می‌گیرد. آنها اگر می‌خواهند در حق تو نیکی کنند مختارند اما دیگر امیدی به این مدرسه نداشته باش. کتک زدن مادر و خواهر بی‌پناه و یتیم کاری بسیار زشت و نفرت‌انگیز است. ما تو را به خاطر کار ناشایستی که انجام دادی مجازات نمی‌کنیم اما این حق را به خود می‌دهیم که خوبی و نیکی خود را از تو دریغ کنیم. بقیه کار را به خالق کاینات واگذار می‌کنیم.

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:24توسط مهران | |


حکایت می‌کنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت: "این سبد گردو را هدیه می‌دهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد."
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد."
او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند. خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد. خیلی‌ها وقتی در شرکت یا موسسه‌ای کار می‌کنند سعی دارند تک‌خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.
شاگردانی که کلاس درس را به بهانه‌های مختلف تعطیل می‌کنند و اجازه تشکیل مرتب و منظم کلاس را نمی‌دهند از این نکته کلیدی غافلند که بدون کلاس درس و بدون برگزاری امتحانات دیگر مدرسه و دانش آموختن بی‌معنا می‌شود و سبد که از دست رفت هر شاگرد گردویی است که زیر سنگی می‌غلتد و از بین می‌رود.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصت‌ها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل‌کاری را از دست ندهیم.
حتما داستان آن نگهبانی را شنیده‌اید که می‌دید هر هفته یک پیرزن یک قایق موتوری پر از خاک و شن را از این سمت ساحل به آن سمت ساحل می‌برد و نگهبان هر چه داخل قایق را وارسی می‌کرد چیزی جز خاک و شن بی‌ارزش پیدا نمی‌کرد. چند سال بعد وقتی نگهبان بازنشست شد، به آن سوی ساحل رفت و سراغ پیرزن را گرفت و از او پرسید: "تو اکنون زن بسیار ثروتمندی هستی و من در تعجبم که چگونه با جابه‌جا کردن خاک و شن بی‌ارزش موفق شدی این همه ثروت برای خود جمع کنی. لطفا به من بگو راز تجارت تو در چیست؟"
و پیرزن با حیرت به نگهبان گفت: "من خاک و شن جابه‌جا نمی‌کردم! من موتور قایق خرید و فروش می‌کردم. در قایقم شن و خاک می‌ریختم تا کیفیت و کارآیی موتور را قبل از تحویل به مشتری امتحان کنم!

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:10توسط مهران | |

 

در بهار زندگي رفتي سفر تو بي خبر اي مانده در كاشانه ام جاي تو خالي

 

نازنين دردانه ام نشكن دل ديوانه ام  اي در خزان خانه ام جاي تو خالي

 

 من كه خود يار توام از جان خريدار توام...

 

 اي نازنين از من چه خواهي

 

بر تو من رو كرده ام با عشق تو خو كرده ام ديگر جز اين از من چه خواهي

 

بي تو آهنگ محبت در فضاي خانه من مرده آري ناز دلبر

 

قاب عكس پر غباري پيش چشمم  از تو دارم يادگاري ناز دلبر

 

اي دو چشمت آسمان آرزو هاي محالم

 

 پر نگيرم تا غم تو مي زند سنگي به بالم

 

اي گشوده بي خبر همچو پرستو بال و پر تا نا كجا كرده سفر

 

آخر كجايي

انتظار من مگر هرگز نمي  آيد به سر كي سوي من اي همسفر پر مي گشايي

 

بهترين تصوير عمرم عكس ناز و نازنيني از نخستين ديدن توست

 

 خوشترين آهنگ عمرم يادگار دلنشين اولين خنديدن توست

 

كاش بيايي از سفر تا من به عشق با تو بودن پر در آرم ناز دلبر

 

 كاش تو باشي پشت در تا من به شوق در گشودن پر در آرم ناز دلبر

 

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:5توسط مهران | |

در بهار زندگی احساس پیری می کنم

با همه آزادگی فکر اسیری می کنم

بس که بد دیدم ز یاران به ظاهرخوب خود

بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم

در به رویم بسته ام از این و از آن خسته ام

من به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته ام

ای خدای آسمان بهتر تو میدانی که من

بارها در راه او تا پای جان بنشسته ام

شمع بودن ذره ذره آب گشتن تا به کی

راه پر خاشاک را آرام رفتن تا به کی....

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:59توسط مهران | |

ای گل ناز من نغمه ساز من
بی خبر مانده ای از من و راز من
ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دل خون ای گل
من عاشق ز عشقت بی قرارم
تو چو لیلی و من مجنونم ای گل
دل ما بی تو دائم بی قراره
به جز آزار مو کاری نداره
سرو آزاد من کی کنی یاد من
خم شده قامتم شاخ شمشاد من


عزیزم از غم و درد جدایی
به چشمونم نمونده روشنایی
گرفتارم به دام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنایی
گل من یار من تویی دلدار من
یار من یار من تویی غمخوار من
سر راهت نشینوم تا تو آیی
در شادی به روی ما گشایی
آید روزی به روز ما نشینی
ببینی تا چه سخته بی وفایی
دل ما بی تو بی قراره
به جز آزار مو کاری نداره
جان جانان من عشق سوزان من
برده ای از نظر عهد و پیمان من
بی تو اشکم ز مژگان ته آییه
بی تو نخل حیاتم بی بر آیه
بی تو در کنج تنهایی شب و روز
نشینوم تا که عمر مو سر آیه

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:42توسط مهران | |

من و تو یکی دهانیم که به همه آوازش به زیباتر سرودی خواناست من و تو یکی دیدگانیم که دنیا را هردم در منظر خویش تازه تر می سازد نفرتی از هر آنچه بازمان دارد…

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:38توسط مهران | |

برای قـدم زدن با تو هر از گاهی از خودم، بیرون می‌زنم، روحم هنوز، به خانه بَر‌نگشته است!

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:35توسط مهران | |

خواستن همیشه توانستن نیست … گاهی فقط داغ بزرگیست که تا ابد در سینه ات می ماند … آری من خواستم اما…….!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:32توسط مهران | |

مهلت بده میروم…… فقط پایت را بلند کن…… غرورم را جمع کنم…!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:27توسط مهران | |

 

باید تا آخرش بروم

بگذار بنشینم و

نفس تازه کنم

نترس

تصمیم من عوض نمی شود

به سنگی بدل نمی شوم

که کنار راه افتاده باشد

نترس

هر طور شده این راه را تا آخر می روم ...

http://imgdl1.topnop.ir/uploads/201206/tpn5306/large/CRspRyXU8J.jpg

 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت12:14توسط مهران | |

گل من چندين منشين غمگين شام محنت به سر آمد

سر و دست افشان غم دل بنشان غمخوارت از سفر آمد

ز چه بنشستي بگشا دستي آذين صحن و سرا كن

كه پس از غمها به رخ شبها آب و رنگ سحر آمد

شب مهتابي ز چه بي تابي روشن كن شمع صبوري

منشين غمگين كه مه ديرين تابان و جلوه گر آمد

تصاویر پس زمینه HD ، گلهای زیبا و رنگارنگ (84 عکس)

گل من چندين منشين غمگين شام محنت به سر آمد

تو كه آگاهي كه شبهايي با ياد تو بنشستم

شب باراني غم پنهاني رفت و نور بصر آمد

پس از دوري غم محجوري شور و شادي برپا كن

ز غم پنهان نشوي گريان چون خندان ز در آمد

گل من چندين منشين غمگين شام محنت به سر آمد

شب محجوري ز ره دوري آواي رهگذر آمد

كه سحر سر زد غم دل پر زد شادي از بام و در آمد

شب جانكاهي شرر آهي زد ابر غم به كناري

به سرافرازي به دل افروزي خورشيد ما به در آمد

گل من چندين منشين غمگين شام محنت به سر آمد

سر و دست افشان غم دل بنشان غمخوارت از سفر آمد

 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت12:5توسط مهران | |

 



صحرا صحرا دويده ام سرگردان از پي تو
دريا دريا گذشته ام در طوفان از پي تو
دست از دنيا كشيده ام بي سامان از پي تو
از من از ما رهيده ام دست افشان از پي تو

گيسوي تو دام بلا
ابروي تو تيغ فنا
در دت دواي دل
روي تو بهشت برين
موي تو بنفشه ترين
زنجير پاي دل

دنيا دنيا گشته ام به بوي تو
پنهان پيدا گرم گفت و گوي تو
هر سو هر جا روي من به سوي تو
دردا دردا كي رسم به بوي تو ؟

دستم بر دامن تو
بوي پيراهن تو
سوي چشم عاشقان
ياس و سوسن شكفد
دامن دامن شكفد
با يادت ز باغ جان

ديگر افتاده ام از پا دراين صحرا
در راهم صخره و خارا خارا خارا
چون كشتي در دل طوفان يارا يارا
درياب اي ساحل دريا ما را ما را

شب و سحر به نام تو ترانه مي خوانم
به شوق يك سلام تو هميشه مي مانم

صحرا صحرا دويده ام سرگردان از پي تو
دريا دريا گذشته ام در طوفان از پي تو
دست از دنيا كشيده ام بي سامان از پي تو
از من از ما رهيده ام دست افشان از پي تو
يارا يارا ...

+نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:45توسط مهران | |