خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن

تقدیم به تمام عاشقان

خدایا عاشقان را باغم عشق آشنا کن...

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم‌های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

 

خدایا بی پناهم، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا برده‌ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به باغ غمت رها در کهکشانها

چو نیلوفر عاشقانه چونان می‌پیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد ؟!
به آه و زاری اگر نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد

+نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1398برچسب:,ساعت18:38توسط مهران | |

سلام خدا جونم تنها بودم گفتم کمی باهات گپ بزنم چون میدونم خیلی دوسم داری خدا میخواستم ازت تشکر کنم که هیچوقت منو فراموش نمیکنی وهمیشه ودر همه حال با من ومراقب منی میدونم همه نعمتهاتو به من هدیه کردی مثل پا که باهاش راه برم و بدنبال در آوردن روزی خودم بگردم ودست دادی تا کارکنم و نون خودمو در بیارم چشم دادی تا دنیای زیبا وخلقت محبوبهای تورو به چشم ببینم وازشون لذت ببرم مثل انسانها وحیوانات و جنگلها ودریاها وکوهها وآسمانها وستارگان وماه خورشید همه وهمه که به زیبایی تمام خلقشون کردی ورایگان به من هدیه کردی بهم گوش دادی حرفای خوب بشنوم بهم حس بویایی دادی تابوی عطر گلهای زیبایی روکه خلق کردی استشمام کنم ولذت ببرم برام دهن دادی تا بتونم هدایاوخوراکیهای تورو بخورم وجون بگیرم تا زندگی کنم وزبون دادی تا بتونم باهاش باتو حرف بزنم وتورا سپاس بگم برام یار و دلدار خلق کردی تا بتونیم نسبت به هم آرامش ایجاد کنیم خدا جون بهم قلب هدیه کردی تا بتونم علاوه برخودت عاشق مخلوقات خوبت باشم خداجونم تو چقد منو دوست داریکه شب و برام خلق کردی تا آرامش واستراحت داشته باشم وهر روزباآفتابی زیبا که بهم عمر دوباره میدی تا با دیدن خورشید درخشانت جان دوباره بگیرم وبرای ساختن زندگی زیبا به حرکت در بیام خداجونم میدونم سپاس من بدرد تو نمیخوره چون نیازمند سپاس من نیستی ولی منم میخوام بهت بگم خدای بزرگ منم قدر دانتم وبا تشکروسپاس ازت میگم منم میفهمم چقد درحق من بزرگی کردی وچه نعمتها وثروتهایی رو بهم هدیه کردی وامیدوارم هر روز به این ثروتهات  اضافه کنی وگرچه این همه بهم هدیه دادی ولی بیشتر دوست دارم خودتو بهم هدیه کنی وهمیشه تورو داشته باشم همه اینها بدون تو هیچ ولی با وجود تو همه اینها برام مهیاست خدایا میبوسمت وخیلی دوست دارم ومیخوام هروقت اشکم در میاد خودت اشکمو پاک کنی چون از همه مهربونتر خودتی وبس .خدایا دوست دارم همیشه خودت دستمو بگیری وبه بنده هات حواله نکنی چون دستان پرمهر خودت آرامبخش قلب منه خدایا خیلی دوست دارم عاشقانه میپرستمت وامیدوارم بازیگوشیهای منو به حساب خصوصیات بچه گونه ام بزاری چون هرچقد هم که بزرگ بشم باز پیش تو نوزاد هستم پس یه نوزاد همیشه به مراقبت نیاز داره پس ازت میخوام همیشه مراقبم باشی ولحظه ای منو به نفس خودم وا نذاری خدایا مرسی که به حرفام گوش دادی خدایا بخاطر همه چیز ازت ممنونم بخاطر هدایات وبخاطر تنبیهاتت ازت ممنونم چون هدایات برای رفاه منه وتنبیهات برای درست کردن رفتارمه پس خیلی دوست دارم زیرا خیلی عادل و مهربون وباکرم هستی شکرا"لله شکرا"لله شکرا"لله.

+نوشته شده در شنبه 5 مهر 1393برچسب:,ساعت11:55توسط مهران | |

فرارسيدن ماه محرم ماه بيروزي خون برشمشير بر مسلمين جهان تبريك وتسليت باد

+نوشته شده در چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:,ساعت14:14توسط مهران | |

یاد اولین بوسه ات هرگز از یادم نخواهد رفت زیباترین محبوبم

هرگز اولین آغوشت را فراموش نخواهم کرد خورشید تابانم

هر گز اولین جمله دوستت دارم را فراموش نخواهم کرد ایقلب طپنده من

وهرگز اولین نگاه چشمان اقیانوسیت را که سر شار از فریاد عشق بود را فراموش نخواهم کرد دنیای شگفت انگیز من

(تقدیم به تو که بی همتایی)

+نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت7:31توسط مهران | |

برای خرید کارت شارژموبایل سریع و با تخفیف بهhttp://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید

+نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت7:28توسط مهران | |

چقــــدر

 

          شـــب چقدرطولانی میشه

 

                                       وقتــــی تو نیستی...!!!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت7:23توسط مهران | |

اصلا بیا این قهوه را بگیر
بنشین کنار من
تا صبح ،‌ از عشق
حرف بزنیم
می‌دانی که ؟
حرف حرف می آورد
عشق ،‌ بوسه…!

+نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت7:15توسط مهران | |

برای خریدی شارژسریع وبا تخفیف به این آدرس مراجعه نمایید.http://meh.1000charge.com/

+نوشته شده در جمعه 8 شهريور 1392برچسب:,ساعت11:44توسط مهران | |

زندگی شما انعکاس درون شماست...

جهانی که در آن زندگی می کنیم کاملا قانونمند است و رنج هایی که می بریم هدفی در زندگی ما داردو آن آموختن چیزی به ماست.
ما باید به دنبال یافتن درس های آنها باشیم.
جهان انعکاس باورهای شماست و آنچه را که هستید به شما باز می تاباند.نقطه تمرکز شما کجاست؟....به درون خود نگاه کنید،خود را ابراز کرده و گرامی بدارید.به این معنا که خود را دقیقا همانطور که هستید بپذیرید و دوست بدارید.مثبت و منفی هر دو درون شماست و شما باید هر دو را بپذیرید و برای کامل بودن جنبه تاریک خود را تصدیق کنید و بپذیرید.در مورد آنچه می خواهید فکر کنید و مسئولیت خود و اعمالتان را بپذیرید.دنیای اطراف شما یک آینه است، آینه ای برای هر چیزی که شما فکر می کنید یا باور دارید.این افکار و باورها دنیای شما را می سازند.هر چیزی را که فکر می کنید و انتظار دارید به دست می آورید.به اطراف خود که آینه
شماست نگاه کنید و ببینید چه چیزی را می خواهید تغییر دهید.سپس توجه خود را به درون بازگردانید و آنچه را منعکس کننده این وضعیت است در خود بیابید و این جنبه از خود را تغییر دهید.
در نور گام بردارید و از تاریکی نترسید!

 

+نوشته شده در جمعه 8 شهريور 1392برچسب:,ساعت11:41توسط مهران | |

هرگاه شاد می شوید تجربه آن شادی سالهای سال در یادتان باقی می ماند.زمان و اتفاقات گاهی می توانند شادی را از ما دور سازند اما نمی توانند آن را از بین ببرند.شادی نیاز به یادآوری ندارد،
زیرا همیشه با ماست و همه آن کاری را که باید انجام بدهیم این است که به آن اجازه دهیم قلبمان را لبریز کند.
زمین تغییر خواهد کرد،رنگها محو خواهند شد،صداها خاموش خواهند شد،اما شادی همواره تازه است و برای همیشه زنده می ماند.حتی هنگامی که خاطراتمان کمرنگ می شوند،شادی ها درخشان تر خواهند تابید زیرا شادی جاودانه است.
شادی را به زندگی ات دعوت کن تا برای همیشه آنجا بماند،هرچه بیشتر به شادی اجازه دهی که تو را لمس کند و لبریز سازد،بیشتر در زندگی ات باقی خواهد ماند.شادی را به درون لحظاتت وارد ساز و ارزشی را خلق کن تا برای همیشه با آن باشی.شادی را به دیگران منتقل ساز تا هر لحظه هدیه ای را دریافت کنی.

 

+نوشته شده در جمعه 8 شهريور 1392برچسب:,ساعت11:21توسط مهران | |

راه بهشت

 

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.

پیاده‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»

دروازه‌بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»

- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم.»

دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بوشید.»

- اسب و سگم هم تشنه‌اند.

5jn48zhlhrws6ry5o8s

نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.

مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.

مسافر گفت: روز به خیر

مرد با سرش جواب داد.

- ما خیلی تشنه‌ایم.، من، اسبم و سگم.

مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.

مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.

مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.

مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

- بهشت

- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.

مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!

- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...

 

بخشی از کتاب «شیطان و دوشیزه پریم»، پائولو کوئیلو

 

+نوشته شده در جمعه 8 شهريور 1392برچسب:,ساعت10:56توسط مهران | |

داستان دو برادر مهربان

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.

ببخشیم تا مورد بخشش قرارگیریم.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:52توسط مهران | |

برای خرید شارژآسان ،سریع،وبا تخفیف تلفن همراه خودبه آدرس:http://meh.1000charge.com مراجعه نمایید.

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:35توسط مهران | |

اگه اراده کنیم میتونیم از صخره های دشوار زندگی براحتی عبور کنیم....

درود بر عزم والایتان

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:33توسط مهران | |

از خودم بیزار بودم از عالمو آدم بدم می اومد به همه ناسزا میگفتم وکسی رو بدبخت تر از خودم تصور نمیکردم

همه اش به خودم ایراد میگرفتم که چرا من اینقد بدبختم

یه روز رفتم وایسادم جلوآینه با دقت تمام وجودخودمو بر انداز کردم ببینم مشکل کار کجاست

خواستم به چشام ایراد بگیرم دیدم چشام خیلی زیبان نه ظاهرش بلکه دیدش فکر کردم اگه نا بینا بودم چی؟خواستم به دهنم ایراد بگیرم دیدم خیلی زیباست اگه لال بودم چی؟خواستم به گوشم ایراد بگیرم دیدم اگه کر بودم چی؟خواستم به دستو پام ایراد بگیرم دیدم اگه دست و پا نداشتم چی؟و....

به این نتیجه رسیدم که من زیباترین،خوشبخت ترین،موفقترین وسرمایه دارترین بنده خدا در روی زمینم تنها افکار منفی که در خودم به وجود آوردم منو عذاب میده به خودم اومدم که من اشرف مخلوقاتم وارزشم وتوانم خیلی بالاتر از این حرفاس فقط کافی عینک دیدمو عوض کنم ودنیای تاریکی که به خودم ساختم نابودش کنم وافکارمو تغییر بدم یه دنیا با زیباییهایی که داره برا خودم بسازم وتصمیم گرفتم عالی باشم وبعد اون عالیم تحت هر شرایطی عالیم میدونین چرا؟چون هر اتفاقی برام بیفته بدترینشو در نظر می گیرم وبرای اتفاق پیش اومده خدارو شکر میکنم که چقد منو دوست داره واتفاق سخت تر برام نیفتاده پس بیای قدر خودمونو بدونیم وبه جای نابود کردن افکارمون به وسیله امواج منفی اونو سیقل بدیم با امواج مثبت واز این سفر دنیوی نهایت لذت وببریم،دوتا ماشین وباسر نشیناش در نظربگیریم در یک مسیر در حال حرکتن تو یه ماشین سرنشینا همش غر میزنن به مناظر ایراد میگیرن به نحوه زندگیشون ایراد میگیرن وهمش اعصابشون و داغون میکنن وبر عکس در ماشین دیگه همشون به زیبایی مناظر باعشق و علاقه نگاه میکنن وهمش از زیبایی مسیر تعریف میکنن وبرای سلامت رسیدن به مقصد فکر میکنن وخدا رو بخاطر آفریدن این همه زیبایی ستایش میکنن....بلاخره هردو به مقصد میرسن سرنشینای کدوم ماشین از سفرشون لذت بردن؟؟؟؟؟؟؟

امیدوارم ما نیز جزو سر نشینای ماشی دومی باشیم...

افکار دیروزمان امروزمان را ساخته اند وافکار امروزمان فردای مارو خواهند ساخت  پس به آنچه که دوست داریم باشیم فکر کنیم.ماقهرمانان این زندگی هستیم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:2توسط مهران | |

زندگی حقیقت باورهاست،تو هر هدفی به باور برسی به حقیقت تبدیل میشه،پس بیایید تا اهدافمان را باورکنیم وبرارسیدن بهش بجنگیم تا بهش برسیم ،نابرده رنج گنج میسر نمیشود،پنیر مفت فقط تو تله موش پیدامیشه.

شیفتگان پرواز را میلی خزیدن نیست!!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:,ساعت7:53توسط مهران | |

برای خرید کارت شارژ تلفن همراه خود با تخفیف ویژه به آدرس:http://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید.

+نوشته شده در یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:42توسط مهران | |

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها   که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید   ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم   جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید   که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل   کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر   نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ   متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

+نوشته شده در یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:23توسط مهران | |

برای خرید کارت شارژ تلفن همراه خود با تخفیف ویژه به آدرس:http://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید.

+نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت7:20توسط مهران | |

برای خرید شارژتلفن همراه خود به آدرس:http://meh.1000charge.com/مراجعه نمایید

+نوشته شده در دو شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:57توسط مهران | |

در کافه ای دو شعبده باز برنامه اجرا می کردند که یکی موفق بود و دیگری طرفدار چندانی نداشت.روزی شعبده باز ناموفق از آن دیگری پرسید درکارت چه رازی است که مردم دوستت دارند و دورت جمع می شوند در حالیکه تو اذعان داری کار من حرفه ای تر و هنری تر از کار توست.شعبده باز موفق جواب داد:از تو سوالی دارم.احساست نسبت به کسانی که شبها دور میزت جمع می شوند و به کارهایت چشم می دوزند چیست؟گفت به آنها احساسی ندارم! فکر می کنم عد های پولدار و بیکار دورم جمع شده اند و من مجبورم برای اینکه پول در بیاورم آنها را بخندانم.
شعبده باز موفق گفت؛اما می دانی احساس من نسبت به تماشاچیان چیست؟دائما به خود می گویم اگر این آدمهای نازنین پولشان را صرف شنیدن مزخرفات! من نمی کردند،چه اتفاقی می افتاد.با این طرز فکر خود را مدیون آنها احساس می کنم و در نتیجه همه شان را دوست دارم و چون این علاقه صمیمانه است،بر دل آنها نیر می نشیند.

مراجعین و به خصوص کسانی را که در رابطه با کار با آنها ارتباط دارید،دوست بدارید که این یکی از رموز موفقیت در کار است.

 

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:44توسط مهران | |

عاجز کدام است؟

دو مرد در شب،راه می سپردند بر جاده ای که از جنگلی تاریک در کوهستانی دوردست می گذشت.
یکی از آنان کور بود و همراهش اورا هدایت می کرد.
درمیان انبوه درختان تاریک دیوی در وسط جاده نمایان شد.کور هیچ نترسید در حالیکه همراهش وحشت زده شده بود! آن وقت کور رفیقش را راهنمایی کرد...
این داستان کوتاه برای ما پیامی دارد.

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:35توسط مهران | |

کلاس فلسفه و توپ گلف
پروفسور فلسفه با در دست داشتن بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟
و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛  سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.
اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشینتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند،مسایل خیلی ساده.
پروفسور ادامه داد: اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.
همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.
اول مواظب توپ های گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند.
 
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟
پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در اون جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست!
 

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:29توسط مهران | |

1-یک فرد موفق اهداف زندگیش را بطور دقیق روی کاغذ می نویسید چرا؟ زیرا اولین قدم برای شروع موفقیت تعیین هدف است. برای کشتی که هدفی نداشته باشد باد موافق و مخالف بی معنی است.

2-یک فرد  موفق برای کار کردن بایستی فرد متعهدی نسبت به اهداف خویش باشد در غیر اینصورت شکست خواهد خورد.

3-یک فردموفق هیچگاه وقت خود را صرف کارهای بی ارزش نمیکند چونبرای رسیدن به هدفش چقدر وقت بیشتری صرف کند موفقیت بیشتری بدست خواهد آورد.

4-یک فردموفق هر روز نسبت به روز گذشته اطلاعاتش را در زمینه کارش بالا میبرد زیرا سرمایه واقعی برای رسیدن به موفقیت اطلاعات است. در موج سوم فقیر کسی است که اطلاعات نداشته باشد.

5- یک فرد موفق سعی میکند روز بروز در رفتار خود تجدید نظر کند چون روزی الگوی یک جامعه بزرگ خواهد بود.

6-یک فردموفق همواره در کار خویش صادق است زیرا همه افراد به نوعی به هم سود میرسانند و جائی برای دروغ نمی ماند.

7-یک فردموفق هرگز واژه ای بنام شکست را در الفبای زندگی خود نمی پذیرد بلکه از شکست بعنوان مقدمه پیروزی یاد میکند.

8- یک فرد موفق هرگز واژه ای بنام شکست را در الفبای زندگی خود نمی پذیرد بلکه از شکست بعنوان مقدمه پیروزی یاد میکند.

  ۹- یک فرد موفق به راحتی به همنوع خود کمک میکند چون آموخته است که در زندگی به هر آنچه بخواهی می رسی، بشرط آنکه دیگران را نیز در تحقق اهدافشان یاری کنی.

 

  ۱۰- یک فرد موفق به عهد خود وفادار است زیرا مدیون است که دیگران را به سود برساند.

 

  11- یک فردموفق براحتی تغییر میکند بدین معنی که اگر همان گونه فکر کند که قبلا فکر میکرده نتیجه جدیدی بدست نخواهد آورد.

 

   13- یک فرد موفق هرگز به کار خود شک نمی کند زیرا هر کس خواسته با این پدیده مواجه شود راهی جز سر تعظیم  پیدا نکرده است.

 

  14- یک فردموفق هرگز از توهین و افترا دیگران دلسرد نمی شود زیرا میداند

 

سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست          قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

 

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:11توسط مهران | |

دیدین روهر محصولی تاریخ تو لید وتاریخ انقضاءمیزنن؟ ای کاش برا ی عشقم تاریخ انقضاءمیزدن تا آدم بودن اون عشقی که خودشوبراش هلاک میکنه تا کی اعتبار داره وکی میخواد تاریخ انقضاءش فرا برسه!!!!

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت23:2توسط مهران | |